روژيناي ماروژيناي ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات طلایی خوشمزه ترین نی نی دنیا

اولين كارهاي شيرين دخترنازم

1393/10/29 15:53
نویسنده : مامی آرزو
405 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دو ماه و 15 روزه تو شدي تمام زندگيمون

ثانيه ثانيه عمرم رو دارم با نفس هاي تو ميگذورنم ...اگر ميدونستي چقدر عاشقت شدم خودت به خودت حسوديت ميشد....ايشا اله خودت كه مامان شدي ميفهمي داشتن يه ني ني بخصوص از نوع دخترش چقدر شيرينه و جذابه....

اين روزا بزرگ شدنت برام كاملا محسوسه  از حموم كردنت ، از شستنت توي دستشويي ، از لباسات ، از جوراباي كوچولوت ، از اينكه ديگه تو پتو هاي نوزاديت جا نميشي !! از اينكه وقتي ميذارمت توي قنداق فرنگي پاتو يكمي خم ميكنم الهي قربونت برم الانم روي پام خوابيدي ؛ قبلا كه ميخواستم با لب تاب كار كنم و شما رو روي پا ميذاشتم راحت با لب تاب روي پام جا مي شديد...اما حالا اينقدر بلا شدي كه نميذاري لب تاب روي پام باشه ، با اون پاهاي كوچولوت اينقدر به لب تاب پا ميزني كه برش دار مامي ، اينجا جاي منه ، وقتي هم برميدارم يه لبخندي ميزني كه قند تو دلم آب ميشه .... شايد چون وقتي لب تاب روي پام باشه منو نميبيني و اين حالتو دوست نداري!!!! البته اينو بگم كه اينكار رو خيلي زياد انجام نميدم ولي در حد همين دو سه باري كه پيش اومده برام جالب بود.

ديگه بگم از ....

خوردن دست هات كه به يه انگشت راضي نيستي و سعي ميكني كل انگشت هات رو بخوري و وقتي موفق ميشي چنان با مزه و ملچ مولوچ دستو ميخوري كه بازم من ميخوام تورو بخورم....يه وقتايي هم دو تا دست ها تو  ميخواي ببري تو دهنت!!!!

اولين باري كه دستتو بردي به سمت دهنت

 

اون موقع مبتدي بودي و الان براي خودت حرفه اي شدي

مدتي هست كه ديگه من و باباجون رو شناختي و با ديدنمون كلي دست و پا ميزني و اگر روي زمين باشي دلت ميخواد بغلت كنيم... ما هم كه دل نازك تا شما اشاره ميكني سريع گوش ميديم و نميخوايم يه ذره هم ناراحت بشي ....نه فقط ما ، خونه ماماني ها هم كه ميريم همين بساطه

اين شده كه حسابي بغلي شدي و البته من سعي كردم وقتي ميخواي بياي بغلم بشينم كنارت و باهات صحبت كنم تا يادت بره و تا حدودي هم موفق بودم !!! بابايي نبي هم حسابي از اينكه تو براش ميخندي خوشش اومده و هر وقت خونشونيم و از سر كار برميگرده ، شمارو ميبره روي تخت ميخوابونه و باهات صحبت ميكنه و شما هم دلبري ميكني و لبخند ميزني و باهاشون حرف ميزني و به قول ماماني قان و قون ميكني...خيلي دلت ميخواد حرف بزني و براي همينم تا باهات صحبت ميكنيم سريع عكس العمل نشون ميدي و جواب ميدي ‌البته با زبون شيرين نامفهوم خودتخنده

صداهايي كه از خودت درمياري از حدود يك ماه و بيست روزگي شروع شده و تا الان كه دو ماه و 15 روزه شدي ميگي :

نه وقتي عصباني ميشي ميخواي بغلت كنيم يا نميخواي آب قند بخوري و دلت درد ميكنه

آووو وقتي ميخواي باهامون حرف بزني

آهه آهه الكي سرفه ميكني احساس ميكنم ميخواي خودتو لوس كني چون علايم سرما خوردگي و يا مشكلي توي بيني نداري خداروشكر (فقط يه خورده لوسي جيگر)

پسندها (3)

نظرات (3)

مامان نازی
5 بهمن 93 15:29
ناز دخترتو ببوس خانومی که انقد شیرینه
مامی آرزو
پاسخ
قربونت برم نازي جون
مهدیس
27 اردیبهشت 94 15:05
خییییییییییلللللللییییییییی خوش گل
پارمیدا
31 تیر 94 6:26
سلوم! آفرین بر تو موفق و موید باشی