تولد سه ماهگي
بازم سلام بازم سلام هزار تا سلام به يكي يكدونه خودم
به عزيز دردونه خودم
به گل گلدونم روژينا جونم
امروز چهارشنبه 15 بهمن هست و سه ماه و يك روز از عمرت قشنگت سپري شده
ديروز صبح يعني سه شنبه رفته بوديم خونه ماماني اعظم كه باهم بريم دكتر كه قد و وزن شما رو چك كنند ولي وقتي رفتيم فهميديم قراره براي نهار عموي مامي بيان اونجا ، واسه همين با خان دايي رفتيم
خداروشكر قد و وزنت خوب بود همه چيز داره خوب پش ميره
عصر هم با كمك ماماني برات كيك سه ماهگي پختيم و تولد سه ماهگيت رو در كنار صبا خانوم و آقا احسان (دختر و پسر عموي من )جشن گرفتيم
ديروز چون يه ني ني تقريبا هم دوره خودت ديده بودي كلي هيجان زده شدي و سعي داشتي از بغلم خودتو بندازي پايين آخه صبا كوچولو هم يك سال و چهار ماهه است و هنوز خيلي كوچولويه
اونم اصرار داشت تو روبغل بگيره
تولدت سه ماهگيت مبارك نفس مامي بوسسسسسسسسس
قربونت برم كه اينقدر خوش اخلاقي و براي همه ميخندي
از تعريف كردنات بگم : هر روز صبح كه بيدار ميشم البته صبح كه چه عرض كنم ساعت 11 ، خيلي خوشحال و خوش خنده اي ، چون شب قبلش حسابي استراحت كردي و انرژي جمع كردي اينقدر با احساس برام حرف ميزني كه قند توي دلم آب ميشه و دماغتو باد ميكني و با تمام وجودت ميخواي بهم چيزي بفهموني
وقتي كلي با هم گپ زديم مياييم توي اتاقت و با استيكر هاي روي ديوار هم سلام صبح بخير ميگيم به استيكر هاي روي در كمد كه چند تا سگ خوشگلن خيلي علاقه نشون ميدي و وقتي ميگم هاپو كو ، دهنتو باز ميكني و سعي داري با شيرجه بري تو كمد ... وقتي هم ميگم اين چيه از خودت صداهايي در مياري كه انگار ميخواي جوابمو بدي...
و اما من هر روز بيشتر از روز قبل كيف ميكنم از اين ابراز احساستت . همين روزاست كه ديگه كلا بخورمت
اينم بگم چون نميدونم ني ني ها به خرس چي ميگن اونم برات هاپو معرفي كردم ،آخه گفتن و معرفي كردن خرس يكمي براي تو عسلي سنگينه ؛ اونم خرسي بنام پو فعلا با هاپو پيش ميريم ببينيم چي ميشه!!!!
و اما بالاخره پروژه خوردن دستت تكميل شد و ديگه راحت شست تو ميكني توي دهنت و چنان با مزه ميخوري البته اينم بگم بعد سي چهل ثانيه انگار از مزه اش خسته ميشي و در مياري و دوباره كل دستت توي دهنت
اينجا داشتيم ميرفتيم هايپر استار و شمام خوشحال ، فكر كنم شمام مثل مامي عاشق خريدي
از اولين باري كه رفتي هايپر استار و چهل و پنج روزه بودي تا الان كه سه ماهه شدي اين سومين باره كه ميريم خريد و شما هر سه بار خيلي خوب و منظم پا به پاي مامان و بابا ،البته توي كرير ، توي مركز خريد ميچرخي و با كنجكاوي به قفسه ها نگاه ميكني
اين آخرين بار كه يخچال و قسمت خامه هاي صورتي نظرتو جلب كرده بود با كنجكاوي همراه با اخم بهشون نگاه ميكردي
مامان جونم خامه خوب نيست چاقت ميكنه!!!!! مث مامانت ميشي