اولين مراسم عروسي
سلام عروسك من
خانوم خوش اخلاق من
آخ كه چقدر خوبه داشتن تو
اينقدر نگاه كردنت برام جذابه كه به قول ماماني اعظم مثل دريايي ، آدم از ديدنت سير نميشه حتي اگر ساعتها بي حركت و بي هيچ صحبتي بشينه و نگاهت كنه
وقتي هم كه خودت با خودت بازي ميكني و تمام مدت دست تو دهن و با خودت نجوا ميكني
تقريبا مدتي هست كه وقتي ميذارمت تو تشك بازيت سعي ميكني عروسك ها و جغجغه ها رو بگيري ولي الهي قربون اون دست كوچولوهات برم كه تا ده روز پيش يعني سه ماهگيت هنوز نميتونستي تمركز كني و كامل عروسكا رو بگيري تو دستت اما الان ديگه يهو ميگيري دست و براي چند ثانيه نگه ميداري !!!!
واسه خودت اينقدر دست و پا ميزني و صداي اون قسمت دست و پا رو ، تو تشك در مياري كه گاهي بابا ميگه انقدر محكم نزن دخمل پاشنه پات درد ميگيره
اولين عروسي كه شما خوشگل خانوم من رفتي و دختر خيلي ماهي بودي اصلا گريه نكردي و موقع شام هم تو كريرت لالا كردي ؛عروسي الهام جون و حسن آقا بود در 22 بهمن
اينجام پاي سفره عقد نشستي و كنار دوست جوني ها عكس انداختي
اين دختر خانوم بلا كه لباس قرمز تنش كرده زينب خانومه كه خيلي تو رو دست داره
بزرگ كه شدي حتما دوستاي خوبي ميشيد با هم.