روژيناي ماروژيناي ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات طلایی خوشمزه ترین نی نی دنیا

شش ماهگي پراز درد

1394/2/30 13:36
نویسنده : مامی آرزو
596 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نيم ساله ي مامان

روز و شبت بخير گل نازم

همين طوري كه از موضوع مطلب مشخصه شش ماهگي پر از درد بود براي تو دختر مظلوم من

اون از اولش كه با درد واكسن شروع شد و خب اين بار واسنت نسبت به چهار ماهگي و دو ماهگي ظاهرا هم دردش بيشتر بود و هم اينكه شما يكمي بيشتر بي حال بودي

هفته دوم شش ماهگي ات يه روز كه با بابا مهران رفته بوديم مركز خريد بوستان يه چرخي بزنيم ، يه دختر كوچولوي هفت هشت ماهه رو ديديم بغل باباش كه گوشش سوراخ بود و يه جفت گوشواره ريزه ميزه تو گوشش بود ازشون سوال كرديم چند وقته بود كه گوشش رو سوراخ كردند گفت دو ماهه و ادرس جايي كه سوراخ كرده بود رو داد و گفت همين الان بريد اصلا درد نداره خيلي راحت و سريع سوراخ ميكنه براتون

ماهم دو دل بوديم كه بريم آخه ميترسيديم اتفاقي بيافته براي گل زندگي مون...

تا اينكه بابا مهران عزمشو جزم كرد و گفت ما از خونه به قصد سوراخ كردن گوش روژي نمياييم يعني دلشو نداريم؛ پس بهتره الان كه بيرونيم بريم و گوشش رو سوراخ كنيم

و اينگونه شد كه دخترم در سن شش ماه و شش روزگي گوشش سوراخ شد و دو تا گوشواره قرمز ضد حساسيت توي گوشش كرديم البته بگم يكمي درد كشيدي و تقريبا يه يكي يا دو دقيقه اي گريه كردي الهي مامان فداي تو بشه كه اينقدر دل نازك و حساسي....

ولي عوضش خوشگل تر شدي

درست سه روز بعدش حدود ساعت 14:30 عصر وقتي ميخواستم بره تو آشپزخونه و نهار درست كنم شما رو گذاشته بودم روي تخت خودمون و طبق معمول وقتاي ديگه كه ميخوابي و با اسباب بازي هات بازي ميكني مشغول بودي ، نميدونم چقدر زمان طول كشيد كه پيشت نبودم و تنها بودي كه يهو صداي گريه شما رو شنيدم و سريع اومدم اتاق خواب و شوكه شدم !!! آخه من شما رو تخت گداشته بودم و وقتي برگشتم روي زمين به روي سينه بودي و داشتي گريه ميكردي

واي واي واي روژينا از ترس اينقدر گريه كرده بودم كه تمام صورتم قرمز شده بود و شما هم گريه

هول شدم زنگ زدم به ماماني و گريه  ...اون بنده خداهم پشت تلفن نزديك بود سكته كنه از ترس و ميگفت گريه نكن بگو چي شده و براش توضيح دادم كه چي شده ماماني هم گفت هول نشم و تمام جاهاي بدنت رو دست بزنم ببينم گريه ميكني يا نه كه خداروشكر چيزي نشده بود و تو ديگه گريه نكردي ولي خب من همچنان گريه ميكردم و بعدش هم زنگ زدم به بابايي كه سه سوت خودشو رسوند خونه و گفت بريم بيمارستان تا شما را معاينه كنن ولي وقتي ديد شما مشكل خاصي نداري گفت  كه نگران نباشم چون اگر خدايي نكرده زبونم لال اتفاقي افتاه بود شما بايد حالت تهوع داشتي و يا خونريزي؛‌ بعدشم رفتيم خونه ماماني و بابايي و اونها هم شما رو ديدند و گفتند نيازي نيست و گل دختر مشكلي براش پيش نيومده

ولي بابايي به من اخطار داد بيشتر مواظب شما باشم !!! اي دختر شيطون كه جاي منو پيش بابام گرفتي

الحمدالله كه خدا بهمون خيلي رحم كرد و خطر از بيخ گوشمون گذشت ولي اين شد يه تجربه براي من ديگه روي تخت تنها نذارمت و بيشتر از قبل حواسم بهت باشه

اصلا روژي جونم اين روزا خيلي بلا و پر خطر شدي

اينم يه بلاي ديگه كه نزديك بود سرت بياد ساتن پايين گهواره رو كشيدي شانس اورديم كه من پيشت بودم سريع مانع افتادن گهواره شدم و بعدش به سرعت رفتي سراغ سطل زباله كه اونو ببري توي دهنت!!!

قربونت برم مامان اگر بخواي اينقدر شيطوني كني كه مامان رو سر دوسال اندازه ده سال پير ميكني

اينجام در حال باز كردن كشو تختي

يه روز عصر هم رفتيم پارك ملت و بستني نيم متري خورديم

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)