اين چند روز
سلام تربچه ي مامان خوبي عزيز دلم
امروز 24 امين روزتولد شماست و من كلي به بودنت تو زندگيم عادت كردم و شدي همه زندگي
من و بابا مهران
يه چند روزي ميشه كه به وبلاگت سر نزدم و علتش اين بود كه خونه ماماني ملكه بوديم
و فرصت و امكانش رو نداشتم ،اون چند روز ماماني و بابايي كلي با نوه اشون حال ميكردند
و حسابي سرگرم بودن
اينم چند كادوي ديگه كه مهموناي خوبمون براي شما آوردن
مامان جونم با اينكه من لحظه لحظه باهات بودم و هستم ولي تغييرات كوچولويي كه
داري ميكني برام خيلي خيلي جذابه
اينارو مينويسم كه وقتي بزرگ شدي خودتم بخوني و كلي كيف كني !
مثلا وقتي يك هفته ات بود عطسه هات شبيه فوت بود و من كلي حال ميكردم انگار
فوت ميكردي ولي الان كه ماشااله يكمي بزرگتر شدي وقتي عطسه ميكني عطسه هاي
قوي تري داري و ديگه سرت تكون ميخوره و اگر تو بغلم باشي به شونه ام ميخوري
تا يكي دو هفتگي ات بيشتر روز رو خواب بودي و من به زور بايد بيدارت ميكردم تا شير بخوري ،
وقتي هم بلند مي شدي شير بخوري اينقدر هيجان داشتي و گرسنه بودي با چشم بسته
دنبال شير بودي و ها ها ها ميكردي و از همه مهمتر چون با ولع شير ميخوردي توي هر بار
شير خوردن حداقل دوبار شير تو گلوي كوچولو و باريكت مي پيچيد و يهو نفست ميرفت ،
اولين باري كه اين اتفاق افتاد همينطور كه تو بغلم بودي بلند شدم و رفتم به طرف ماماني ،
و اونم سريع فوت كرد تو بيني ات و نفست با يكي دو ثانيه تاخير برگشت و شروع به دست و پا زدن
و گريه كردي و منم پشت سر شما شروع به گريه كردم آخه خيلي ترسيده بودم.
ولي ماماني يادم داد هول نشم و اگربازم اينطوري شد يه فوت توي بيني ات بكنم و منتظر بشم
تا نفس بياد.
قربونت برم ماماني خب يكمي آروم تر شير ميخوردي اينطوري نمي شد آخه!!!
ديگه اينكه معمولا وقتي شير ميخوري بعدش با صداي نسبتا بلند ميخندي( اينطوري : هه هه هه)
اينقدر اين خنده هات قشنگه كه كلي قند تو دلم آب ميشه ،فقط حيف كه مدت زمانش خيلي كوتاهه
و تا مامان ميخواد ازت فيلم بگيره اين صحنه قشنگ تموم ميشه و بعدش لبخند بي صدا مي زني و اينقدر اين
قيافه معصوم و دوست داشتني ات زيباتر ميشه كه نگوووووو
وقتي به يكي دو نفر گفتم اينطوري ميخندي باور نكردن تا اينكه براي دايي عابد و ماماني هم اين
مدلي خنديدي و معلوم شد من توهم نمي زنم
فدات بشم كه هنوزم با فرشته ها در ارتباطي و من نمي دونم چي بهت ميگن كه شما اينقدر
خوشت مياد تو خواب !!!!!!
وقتي هم كه شما رو حموم مي بريم و يا موقع تعويض پوشك ميشوريم اينقدر آرامش داري
و كيف ميكني كه حتي اگر خواب باشي هم بيدار نميشي
تازه حموم كه تموم ميشه ناراحت ميشي چرا تموم شد
فعلا كه حسابي از آب بازي و آب تني خوشت مياد اردك كوچولوي مامان
اميدوارم بزرگتر شدي هم همينطوري بموني!!!!
اينم يه عكس از حموم ده روزگي ات
يكي ديگه از هنر هاي دختر خوشگلم اينه كه وقتي ميخوايم پوشكتو عوض كنيم ، تو فاصله
چند ثانيه اي هنوز پوشك بعدي رو نبستيم ،با افتخار دستاتو به هم گره ميزني !!!!!
فداي اون انگشتاي باريك و سفيدت بشم
حدود يك هفته است ( تو هفته سوم تولدت) وقتي كه خوابيدي اينقدر تو خواب كش و قوس مياي
و خستگي در ميكني انگار همه كاراي خونه با شما بوده
وقتي هم كه شير ميخوري دوست داري يكمي بغل باشي و بعدشم باد گلو بايد بزني تا خوابت ببره ،
كه تازگي هابابامهران اين وظيفه خطير رو به عهده گرفته و در حال تمرين بابا شدنه
اينم عكس فسقلي من در كنار همسر مهربونم